-
[ بدون عنوان ]
شنبه 11 فروردینماه سال 1386 12:47
خورشید باش که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی....................... زرتشت
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 2 فروردینماه سال 1386 16:33
اگر نمی توانی بالا روی......سیب باش که افتادنت اندیشه ای را بالا برد:::::::
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 6 بهمنماه سال 1385 22:59
آنقدر آرزو به گور خواهم برد که دیگر محلی برای دفن جسدم باقی نخواهد ماند
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 21 آذرماه سال 1385 21:56
زندگی مثل یه دیکته است هی می نویسیم، هی غلط می نویسیم، هی پاک می کنیم دوباره هی می نویسیم، هی پاک می کنیم غافل از اینکه عزرائیل داد میزنه: برگه ها بالا
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آبانماه سال 1385 21:26
بزرگترین مترجم کسی است که سکوت دیگران را ترجمه کند
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 15 آبانماه سال 1385 21:46
درد غربت و تنهایی را حس میکنم با تمام وجود
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مهرماه سال 1385 15:38
زندگی سوختن و ساختن است زندگی تا ابد تجربه اندوختن است زندگی کهنه غماری است غمار این چه غماری است که همیشه باختن است!!!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1385 14:56
انیشتن میگه:عشق مثل یه ساعت شنی است ،ازیه طرف که قلب آدم رو پر میکنه،از طرف دیگه عقل آدم رو خالی میکنه واقعا این طوریه؟
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1385 10:55
کسی معنی دل تنگی را درک می کند......که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو............که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 مردادماه سال 1385 14:07
تمدنها خواهد روئید افسانه ها رنگ واقعیت را خواهد گرفت اشک در بلور وصال تبخیر خواهد شد آه ها رنگ آئینه خواهد گرفت یخهای روحمان ذوب خواهد شد و درد شقایق ها تسکین خواهد یافت ولی تو هنوز از من یادی نکرده ای
-
دوباره اشتباه
جمعه 22 اردیبهشتماه سال 1385 22:38
سلام من دوباره اشتباه کردم دیگه این جا هم نمی نویسم حداقل تا وقتی اروم بشم
-
زندگی چیست ؟
جمعه 16 دیماه سال 1384 17:43
زندگی چیست ؟ خون دل خوردن ، پشت دیوار آرزو مردن
-
خدا مرا ببخش باز هم مزاحمت شدم
جمعه 9 دیماه سال 1384 17:14
مزاحم تلفنی خدا ... دو ، چهار ، چهار ، سه .......... الو منزل خداست ؟ ببخشید سلام . این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد حساب بنده هایتان جداست ؟ الو ، الو ....... دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل...
-
می شکنم
جمعه 9 دیماه سال 1384 17:10
من اگر اشک به دادم نرسد می شکنم اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم بر لب کلبه محصور وجودمن اگر در این خلوت خاموش سکوت اگر از یاد تو یادی نکنم می شکنم اگر از هجر تو آهی نکشم می شکنم تک و تنها به خدا می شکنم..........می شکنم
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 دیماه سال 1384 15:33
دیروز که دلم پیش دلت بود گرو دستان مرا سخت فشردی که نرو امروز که دلت میل دیگری دارد کفشان مرا جفت نمودی که برو
-
محبت
جمعه 9 دیماه سال 1384 12:01
جیرجیرک به خرس میگه: دوسـتـت دارم خرس میگه: الان وقت خواب زمستونیه بعدا صحبت میکنیم، خرس رفت خوابید، وقتی بیدار شد اثری از جیرجیرک نبود خرس نمیدونست عمر جیرجیرک سه روزه ..........
-
قسم
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 19:37
کدامیک از درختانی که زیر سایه شان با هم قدم زدیم، قسم بخورند تا تو صداقت نگاهم و پاکی عشقم را باور کنی؟!
-
نباید به این جا می امدم
پنجشنبه 1 دیماه سال 1384 17:40
این جا جای من نیست بر روی این زمین غریبم این اسمان سقف خانه ی من نیست نباید به این جا می امدم این جا تبعیدگاه من است چه گناهی مرا به این غربت دور رانده است
-
چرا خانه کوچک ما سیب نداشت
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 17:20
تو به من خندیدی و نمی دانستی با چه دلهره سیب را از باغچه همسایه دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک تو رفتی و صدای خش خش گام تو تکرار کنان می دهد ازارم و من اندیشه کنان سخت در این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت
-
نیستم
سهشنبه 29 آذرماه سال 1384 16:51
نیستم. روی پیشانی سرد تو راه میروم. میخواهم آنچه که پشت پیشانی ات پنهان شده را کنکاش کنم. بلکه خودم را در خاطراتت پیدا کنم... هستم آیا؟
-
من تو بودم و تو من
یکشنبه 27 آذرماه سال 1384 12:01
کاشکی من تو بودم و تو من ٬ آنوقت میفهمیدی ......
-
شکستن دل
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 20:05
خنده تلخه آدما همیشه از دلخوشی نیستگاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست
-
من...خودم...تو...
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 19:52
همیشه از فاصله می ترسیدم از فاصله بین من و خودم بین خودم و خودت ... تو اومدی به من نزدیک شدی من و از خودم جدا کردی وقتی خوب دور شدیم رفتی و دور شدی وقتی داد زدم: کجا می ری ؟تنهام نذار گفتی: تو دیگه خودت نیستی...
-
بودن
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 19:51
تو مهمان تمام لحظه های منی در حالی که من برای چند دقیقه بودن دست و پا می زنم...
-
عاشق
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 19:45
دیشب غزلی سرود عاشق شده بود با دست و دلی کبود عاشق شده بود افتاد و شکست و زیر باران پوسید آدم که نکشته بود عاشق شده بود
-
شادی و غم
سهشنبه 15 آذرماه سال 1384 16:44
وقتی شادی اروم بخند تا غم بیدار نشه وقتی غمکینی اروم کریه کن تا شادی نا امید نشه
-
حقیقت سیاه
جمعه 11 آذرماه سال 1384 17:56
یک راستگویی ساده این بار باعث جدایی ما شداین بار ضامن تداوم دوستی مافقط دروغ بود
-
فاصله
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 13:28
اه ! که چقدر فاصله ی ما دور است. فکر می کنم هیچ وقت نرسی و من در کنار این دنیا تنها بمانم و تو همیشه منظره ی من باشی ؟! تولدت مبارک
-
دوری
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 13:17
تولد عزیزترینم نزدیکه ولی من ازش خیلی دورم
-
عادت شکنی!!!!
چهارشنبه 9 آذرماه سال 1384 10:22
عادت شکنی!!!! مینویسم تا حرفی زده باشم.... تا سکوتم را با تو به گونه ای شکسته باشم